از بچگی هیج چیز و هیچ کس رو زوری نخواستم
حتی نزدیکترین آدمای زندگیم و ...
هر کسی میتوانست هر جا که دلش خواست خودشو پاک کنه از زندگیم
شاید در مقطع موقتی از زمان عذاب کشیدم ..سوختم و ولی ساختم
اعتراضیم نکردم ...
هیچوقت خواهش نکردم واسه اینکه برسم به چیزی یا کسی و نگه دارم...
نه با خواهش ، نه با التماس حتی نه با کمک کسی ..
اگرم نمیشد بیخیالش میشدم ..
ولی هیچکدوم از اینا از سر غرور یا یه دندگیم نبود ...
مشکل فقط اینجاست که چیزایی که با خواهش و التماس به دست بیان دیگه دوست داشتنی نیستن .. به نظرم ..
نمیدونم این نقطه ضعمه یا نقطه قوت برای روحم .. ولی هر چی که هست .. شاید خیلی از این عادت خوب یا بدم ضربه خوردم ...
ولی ناراحت نیستم ... هیچوقت نبودم ... از دست دادنها در مقطعی شاید عذابم دادن ولی خیلی زود خودم و پیدا کردم و از این بابت خدا رو همیشه شاکرم ..
اصلا چیزی یا کسی که از دست میره ... نباید از اول تو زندگی آدم میبود .. اگه بوده .. اشتباهی بوده ...و اگر رفته پس باید میرفته ... جلز و ولز بیخودم نمیکنم ...
.................................................
پ . ن بی ربط : نمیدونم کدوم بدتره
اینکه از دست داده باشمش یا اینکه بفهمم اصلا چیزی برای از دست دادن وجود نداشته !!!